برنامهریزی عصبیکلامی یک مدل بحث برانگیز از رواندرمانی
برنامهریزی عصبیکلامی یک مدل بحث برانگیز از رواندرمانی
نوشته شده توسط سجاد شاهرخی در دوشنبه 25 اسفند 1393 15:03
برنامهریزی عصبیکلامی یک مدل بحث برانگیز از رواندرمانی و ایجاد تغییرات سازمان یافته فردی بر اساس مدل ارتباطات بین فردی، مخصوصاً با تأکید بر ارتباط بین مدلهای رفتاری زاینده و تجربیات ذهنی چنین رفتارهایی میباشد. مدت زمان طولانی بود که به دلیل پیچیدگی و کمبود منابع آکادمیک، شبهات و چالشهای فراوانی درباره مدل برنامهریزی عصبیکلامی وجود داشت که قسمت اعظمی از آنها به طور مستقیم ارتباطی با این رویکرد نداشته، بلکه به نحوه اشاعه و استفاده از آن توسط ترویج دهنگان غیرآموزش دیده این رشته برمیگشت. این مشکل حتی در سطحی جهانی نیز قابل مشاهده بود.
بعد از جدایی ریچارد بندلر و جان گرایندر هیچ کتابی توسط هیچکدام از آنها نوشته نشد که به طور مشخص بتوان چارچوبهای نظری NLP درباره این رویکرد به عملکرد ذهن و رفتار انسان را در آن یافت. به همین دلیل زمینه برای گمانهزنیهای عامهپسند توسط اندیشمندان کافهنشین که گاه در قالب یک سخنران پرشور متجلی میشدند فراهم آمد و به طور طبیعی تردیدی منطقی در دنیای آکادمیک درباره این روش درمانی و پژوهشی به وجود آمد. همانطور که نورکراس در ویراست جدید کتاب نظریههای رواندرمانی خود اشاره کرده است، توجه به NLP رو به افول گذاشته است. هرچند ساختار سطحی این جمله کمی دردناک است، اما جنبه مثبت آن را میتوان شامل منطقیتر شدن روند رشد و بسط نظریههای NLP دانست که با هیاهوی کمتری همراه است. شاید بتوان رویکرد بندلر به استفاده از قوای شناختی را دورهای جدید برای موردهای پژوهشیِ رواندرمانی محسوب کرد. دلیل چنین نتیجهگیری این است که بندلر توانسته است با طراحی روشهای شناختیِ هیپنوتیک که مشتمل است بر استفاده از قوه تصویرسازی سهگانه و همزمان با آن ایجاد تکیهگاههای ذهنی و عینی که مبتنی بر نوعی از تداعیگری عصبیشرطی میباشند، تغییرات شگرف و ماندگاری را در مراجعهکنندگان خود ایجاد کند. به طور کلی باید گفت ایجاد تغییر در رفتار در دیدگاه NLP بیشتر مبتنی بر کار با ساختار تفکر است و در این بین کمتر به محتویات تفکر پرداخته میشود. برای خوانندگان متخصص و همچنین علاقهمندان به رشته NLP این توصیه ضروری به نظر میرسد که NLP دارای قدرتی شگرف در تغییر شیوه زندگی، شخصیت، بینش و هر زیرساخت روانی دیگر در بازه زمانی کوتاه با بهترین نوع کیفیت نیست. امروزه NLP حتی از سوی برخی از افراد آموزش دیده موضوعی برای کسب ابدیت و دسترسی به تمامی قوای انسانی همراه با خوشبینی افسار گسیختهای معرفی میشود. این در حالی است که هیچگونه شواهد علمی برای تأیید چنین نظریاتی در سازمانهای علممدار در حوزه روانشناسی و روانپزشکی در مورد این رویکرد یافت نمیشود. بنابراین به نظر میرسد NLP بیشتر میتواند موضوعی برای پژوهش باشد تا موضوعی برای تولید و کسب لذت. امروزه متخصصین NLP را بیشتر هیپنوتیزورهای شناختی نوین میدانند تا صرفاً درمانگرانی که با شناختدرمانی سر و کار دارند. بر خلاف روانشناسی شناختی که به سادگی به سطوح هشیاریِ آگاهانه بیماران میپردازد، NLPرویکردی مبتنی بر شناخت ناخودآگاه است که شیوه دسترسی این رویکرد به ناخودآگاه دربرگیرنده استفاده از مدل هیپنوتراپی میلتون اریکسون و تا حدودی تلویحات روانکاوی میباشد.
اریکسون روانپزشکی بود که در درمانهای استراتژیک به روشهای بسیار نوینی دست یافته بود و به عنوان یک درمانگر تأثیر عمیقی بر ریچارد بندلر در زمانی که دانشجوی وی بود گذاشت. بندلر در مدل درمانی خود یعنی NLP ساختارهای زبانی و سطوح تغییر یافته آگاهیِ متفاوتتری از سبک اریکسون را با الهام از وی ابداع کرده است و در حین درمان میتواند به عمقی از خلسه دست یابد که تأثیری مستقیم بر عملکرد و تغییر مدارهای عصبی مربوط به تولید شناخت و رفتار بگذارد، این همان چیزی است که Neuro-Hypnotic Repatterning نامیده شده است. این قسمت از کاربرد NLP را مطالعات دکتر نورمن داچ، روانپزشک و روانکاو در مرکز مطالعات و آموزش روانپزشکی دانشگاه کلمبیا حمایت میکند. جمله دقیق دکتر داچ این است: «تصوراتی که در مغز شکل میگیرند قدرت شکلدهی به نظام عصبی را دارند»(2006). دیگر زمان آن رسیده است که با تکیه بر دانش آزموده شده توسط متخصصین آموزش دیده با اطمینان خاطر بیشتری به این گرایش از روانشناسی نزدیک شویم و تلویحات آن را در روندهای درمانی و موقعیتهای غیردرمانی مانند آمادهسازی ورزشکاران حرفهای و دیگر افرادی که احتیاج به رفتارهای زاینده در شرایط چالش برانگیز دارند به اجرا بگذاریم.
ابتدا ریلکس و سپس موفق باشید
گروه موفقیت شاهرخی